آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

پسرم دلم خيلي گرفته .......

پسرم برايت مي نويسم كه امروز مامان دلش خيلي گرفته غصه داره بغض داره الان كه دارم برات مي نويسم چشام پراشكه نمي دونم چرا.... ديروز مامان بازم مرخصي گرفت و پيشت موند آخه حالت اصلا خوب نبود ديشب تا صبح سرفه كردي و ناله .. امروز هم مامان احساس ميكنه سردرد داره و گلوش خارش مثل اينكه مامان مريم هم سرماخورده پسرم عسلم نگرانتم  از دست خدا دلگيرم ناراحتم كه چرا تو رو مريض كرده و چرا ديگه خوب نميشي الان يك هفته است كه سرما خوردي درسته مامان خيلي خسته شده خودشم مريض شده ولي بازم كنارت خوشم و از اينكه انرژي دارم كه از پسرم پرستاري كنم خدا رو شاكرم.... ولي مامان خيلي غمگينه شايد دلتنگه ديدن دايي ها و خاله ها و مامان جون باشه شايدم خستگي زياد ب...
17 مهر 1392

مي نويسم براي پرنده كوچولوي زيبايم .....

سلام ماماني عشقم زندگيم پرنده كوچولوي من آرين جان اين روزها شيرين ترين و بهترين روزهاي زندگيم رو در كنار ت سپري ميكنم كارهاي شيرين تو حرف زدنهاي با مزه و زيباي تو با اون طنين صداي قشنگت كه ميگي مامي بابي و من كلي ذوق ميكنم و در تعجبم اين كلمات رو از كجا ياد مي گيري پسرگل عسل زندگيم الان يكسال و نه ماه است كه لحظاتم رو با تو سپري ميكنم لحظات شيرين تلخ كه همه و همه براي من جذاب و دوست داشتني است ... عشقم صداي حيوونها رو در مياري كلاغ گاو گربه جوجه و بره واي كه چقدر زيبا تلفظ ميكني ... كلمات دايي خاله عمو عمه زرد سبز آبي رو جديدا ياد گرفتي پسرم داره بزرگ ميشه مرد ميشه آرينم تو عشق كوچولوي زيباي مامان و بابا هستي گل پسرم از جمعه شب سرما ...
15 مهر 1392

خوشتيپ خان مامان داره ميره مهدكودك

آرين خوشتيپ مامان صبح بيدار ميشه صبحانه شو ميخوره مسواك ميزنه لباس مي پوشه كيفش رو ميزاره روي دوشش ميره مهدكودك .... الهي الهي مامان قربون اون قد و بالات بشه عشقم زندگيم خيلي خيلي مواظب خودت باش... ...
15 مهر 1392